فراخوان استخدام متولی

روزنامه‌نگاری و طنز در ایران دو امام‌زاده‌ی بی‌متولی هستند که کسی مسئولیت‌شان را بر عهده نمی‌گیرد؛ فقط به طور فصلی از آن‌ها حاجت می‌گیرند، خوب هم می‌گیرند البته… و بعد انکارشان می‌کنند. روزنامه‌نگاری در ایران دورهمی‌ست؛ هر کس همان طور که شاعر هست، روزنامه‌نگار هم هست؛ برای همین است که کسی جدی‌ش نمی‌گیرد. یک جورهایی […]

فراخوان استخدام متولی بیشتر بخوانید »

آب‌سردکن روبه‌روی غول بزرگ

بالاخره کارخانه‌ی چیت ممتاز خراب شد. غول بزرگ نوستالژیکی که برای من کد ترمینال جنوب بود. هفته‌ی پیش که بعد از مدت‌ها در مسیر بهشت‌زهرا از آن‌جا رد شدیم، باورم نمی‌شد که غول تسلیم شده و لودری به نشانه‌ی فتح روی تل خاک‌هاش ایستاده است. ذهنم رفت سراغ آن روز تشنگی که نمی‌دانم چرا با

آب‌سردکن روبه‌روی غول بزرگ بیشتر بخوانید »

لیل قطال

خانه‌مان نزدیک ریل قطار بود… یا به قول دخترهای برادرم لیل قطال. مهمان‌ها که شب می‌ماندند، صدای عبور قطار را هی می‌شنیدند و بیدار می‌شدند؛ اما ما نمی‌شنیدیم. عادت کرده بودیم. تفریح‌مان این بود که برویم با پسرعموها که اسطوره‌ی شیطنت بودند، روی ریل چند متر سنگ‌ریزه بچینیم و وقتی قطار رد می‌شد از دور

لیل قطال بیشتر بخوانید »

سرما خوب است یا بد؟

سرما دارد همه جا را می‌گیرد؛ سرمای سکوت. سرمای فراموشی. سرمای هیچ. هاله‌ی نور را خیلی‌ها دیده بودند، اما هیچ‌کس حواسش به هاله‌ی فراگیر فراموشی نیست. سرما دارد همه چیز را در خود حل می‌کند. سرما را همیشه دوست داشته‌ام. برعکس گرما می‌شود بالاخره یک کاری‌ش کرد. ولی این سرما را نمی‌دانم هنوز که می‌خواهم

سرما خوب است یا بد؟ بیشتر بخوانید »

این روزهام

کم‌حرفم این روزها عمدا. نه در نوشتن؛ در حرف زدن. یک جور تمرین. یک جور بازاندیشی. مرور لابد. مرور می‌کنم و با خودم می‌گویم خب، شنونده‌ی خوبی باش یک مدت. قبلا فکر می‌کردی هستی؟ حالا بهتر باش. بشنو و بشنو و بشنو. ببین. نگو. با وسواس بنویس. پلک بزن، اما آرام. جوری ببین و بشنو

این روزهام بیشتر بخوانید »

وایسا دنیا من می‌خوام دفاع کنم!

نوشتن، وقتی اتفاق می‌افتد که ذهن آدم سرریز کند؛ سوپ جو دیده‌ای چطور روی اجاق‌گاز کف می‌کند؟ همان‌طور. حالا یک وقت یکی هست که زیر شعله‌ی ذهن آدم را بکشد پایین… خیلی وقت‌ها هم نیست. این طور می‌شود که یا سرریز می‌کنی توی وبلاگ یا توییتر یا کاغذهات. گاهی فکر می‌کنم اگر این همه قصه‌ی

وایسا دنیا من می‌خوام دفاع کنم! بیشتر بخوانید »

تیتر سانتال‌مانتال: از روزمرگی‌های نه چندان روزمره‌ی این روزها

۱- نه روز مانده است به رفتن به خانه‌ی خودمان و وسط این شلوغی فقط سرما خوردن کم بود؛ با این همه، پاییز را دوست می‌دارم؛ آلرژی و سرماخوردگی‌ش می‌ارزد به هزار جور میوه‌ی تابستانی و آن وقتی که داری عرق می‌ریزی و ذهن‌ت از گرما سوخته؛ همان وقتی که از خودت هم بیزار می‌شوی.

تیتر سانتال‌مانتال: از روزمرگی‌های نه چندان روزمره‌ی این روزها بیشتر بخوانید »