ژانویه 2013

الهی بمیرم، بی زورگیری!

چند هفته‌ی پیش که فیلم زورگیری چهار جوان با قمه در تمام رسانه‌ها و خانه‌ها چرخید و مرثیه‌ی ناامنی همه جا بلند شد، یقین داشتم که این اتفاق خواهد افتاد. می‌دانستم قوه‌ی قضائیه بعد از این که دیگر خیلی شور قضیه دربیاید، ماجرا را محکوم می‌کند و بعد هم دستور قاطع برای برخورد می‌دهد و […]

الهی بمیرم، بی زورگیری! بیشتر بخوانید »

کمبود تیتر و حوصله

ذهنم می‌رود سراغ دکه‌ی میدان ـ چهارراه آرامگاه. زمستان هفتاد و هشت. کنکوری‌ام و معمولا شب‌ها تا حوالی ساعت ده در مدرسه برای درس‌ خواندن می‌مانیم. روزهای پرشور بعد از انتخابات مجلس بود. با بچه‌ها هر روز توی مدرسه بحث داشتیم و به دعوا می‌کشید حتی. هرروز صبح جلوی دکه شاید حتی یک ربعی می‌ماندم

کمبود تیتر و حوصله بیشتر بخوانید »

اتهام یا ابهام؟

برای دوستی که درباره‌ی نوشتن نوشته بود، گفتم که می‌نویسم تا از خاطره‌هام انتقام بگیرم. بعد دیدم جمله‌ی بی‌رحمانه‌ای‌ست؛ انتقام گرفتن از گذشته نه تنها بی‌رحمانه است، که بی‌فایده و فرساینده هم هست؛ یکی می‌گفت خاطره‌ها مثل سایه به آدم می‌چسبند و ول‌ش نمی‌کنند. راست می‌گفت. برای من خاطره‌ها دو دوران مشخص دارد؛ دوران بچگی

اتهام یا ابهام؟ بیشتر بخوانید »

فراخوان استخدام متولی

روزنامه‌نگاری و طنز در ایران دو امام‌زاده‌ی بی‌متولی هستند که کسی مسئولیت‌شان را بر عهده نمی‌گیرد؛ فقط به طور فصلی از آن‌ها حاجت می‌گیرند، خوب هم می‌گیرند البته… و بعد انکارشان می‌کنند. روزنامه‌نگاری در ایران دورهمی‌ست؛ هر کس همان طور که شاعر هست، روزنامه‌نگار هم هست؛ برای همین است که کسی جدی‌ش نمی‌گیرد. یک جورهایی

فراخوان استخدام متولی بیشتر بخوانید »

آب‌سردکن روبه‌روی غول بزرگ

بالاخره کارخانه‌ی چیت ممتاز خراب شد. غول بزرگ نوستالژیکی که برای من کد ترمینال جنوب بود. هفته‌ی پیش که بعد از مدت‌ها در مسیر بهشت‌زهرا از آن‌جا رد شدیم، باورم نمی‌شد که غول تسلیم شده و لودری به نشانه‌ی فتح روی تل خاک‌هاش ایستاده است. ذهنم رفت سراغ آن روز تشنگی که نمی‌دانم چرا با

آب‌سردکن روبه‌روی غول بزرگ بیشتر بخوانید »