کمبود تیتر و حوصله

ذهنم می‌رود سراغ دکه‌ی میدان ـ چهارراه آرامگاه. زمستان هفتاد و هشت. کنکوری‌ام و معمولا شب‌ها تا حوالی ساعت ده در مدرسه برای درس‌ خواندن می‌مانیم. روزهای پرشور بعد از انتخابات مجلس بود. با بچه‌ها هر روز توی مدرسه بحث داشتیم و به دعوا می‌کشید حتی. هرروز صبح جلوی دکه شاید حتی یک ربعی می‌ماندم و تیترهای آن همه روزنامه را می‌بلعیدم و بعد چند تا هم می‌خریدم؛ هفته‌نامه‌ی بیست تومانی توانا که پر بود از کاریکاتور مثلا… دکه پر بود از تیتر و عکس و خوراک برای بحث بعدازظهرمان که معمولا موقع عصرانه خوردن درمی‌گرفت. نوبتی بربری می‌گرفتیم از نانوایی روبه‌روی مدرسه.

حالا بولتن اداره را بی‌رغبت و سرسری نگاهی می‌اندازم و ته‌مانده‌ی تیترها را سر می‌کشم. گاهی هم سایت‌های روزنامه‌ها را نگاهی می‌اندازم. کسی برای دعوا نیست. حوصله‌ش هم نیست. فایده‌ای هم ندارد. خیلی وقت است از خیلی دعواها رد شده‌ایم.

ورق زدن بهانه می‌خواهد. ما مدت‌هاست توی صفحه‌های کند سایت‌ها ول می‌چرخیم، چون بهانه‌ای برای ورق زدن نیست.

ذهنم می‌رود سراغ غروبی که یکی از بچه‌ها با دوچرخه‌اش فریادزنان وارد حیاط مدرسه شد؛ صبح امروز ویژه‌نامه‌ی ترور حجاریان را چاپ کرده بود.

1 دیدگاه دربارهٔ «کمبود تیتر و حوصله»

  1. آن سعید چه بلایی بر سر این سعید آورد، آن سالها را سعیدها رقم زدند: سعید امامی، سعید عسگر و سعید حجاریان

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.