تنها در صداست که نمی‌مانند!

طنز در رادیوهای داخلی ما، یکی از وظایفی‌ست که به طور کلی محال است فراموش شود؛ از آن رو  که بسیاری از خط قرمزها و همچنین نگرانی از گفتن حرف جدی، باعث می‌شود تا خیلی از برنامه‌سازهای رادیو احساس کنند که تا هر جا که می‌توانند باید برای در رفتن از نگرانی‌های نظارتی محتوا، طنز را «استعمال» کنند.
این موضوع فقط مختص رادیو هم نیست؛ نگاهی به نشریات جوان‌پسندمان اگر بیندازید، می‌بینید که بسیاری از صفحات نشریات را شوخی‌های عصبانی‌ای پر می‌کند که در بسیاری از اوقات ضرورتی ندارد. واقعیت آن است که در یک جامعه‌ی خسته‌ی عصبانی از غم نان و غم تحقیر از بالادستی‌ها و غم چیزهای دیگری که بماند، بسیاری از حرف‌ها رنگ و بوی کنایه می‌گیرند و خب این فرار ناگزیر از جدیت به رسانه‌ها هم نشت می‌کند. کنایه گفتن در وضعیتی که خط قرمزهای شناور عرفی و اجتماعی ما را به سکوت بر اساس احتیاط واجب فرا می‌خواند، امری‌ست که رسانه‌ها را هم که لابد آیینه‌ی افکار عمومی‌اند، در بر می‌گیرد.
این دربرگیری کنایه‌گویی، برنامه‌سازهای رادیو را هم وامی‌دارد تا برای خلاصی از توضیح دادن انگیزه‌ی بسیاری از انعکاس‌ها و گزینش‌ها و تفسیرها، به زبان شوخی متوسل شوند که اسم عمومی‌ش «طنز» است و خب هرکس بپرسد چرا فلان حرف را درباره‌ی فلان مسؤول گفته‌ای، می‌شود گفت: ای آقا طنز است دیگر، شما هم بخند!
این فراگیری شوخی‌ها در برنامه‌های رادیویی، از آن رو که نه در هدف و نه در شیوه، تعریف‌های درست طنز را در بیشتر موارد رعایت نمی‌کند، فقط و فقط یک حسن بد (!) دارد و آن، عادی شدن شوخی‌هاست؛ طنز ضعیف‌شده هم مثل میکروب‌های ضعیف‌شده‌ی یک بیماری فقط مخاطبانش را در برابر این شوخی‌ها واکسینه و مقاوم می‌کند؛ شنونده به شنیدن شوخی‌های سطحی آن‌چنان عادت می‌کند که دیگر هیچ محتوای جدی‌ای برای‌ش جدی نیست. این میان آن دسته از طنزنویس‌هایی هم که تلاش می‌کنند آفت‌های طنزپردازی مثل صراحت و تمسخر و موضوعات بی‌ارزش را کنار بگذارند، هیچ‌وقت دیده یا شنیده نمی‌شوند.
یک دشواری دیگر در طنز رادیویی آن است که مدیوم یا همان راه ارتباطی شما فقط مبتنی بر صدا و سکوت است و این محدودیت، کار را برای طنزنویس‌هایی که بر مبنای تجربه‌ی تاریخی و ادبی ایرانی، تنها به گفتار طنزآمیز مسلط هستند، دشوارتر می‌کند؛ ایجاد فضای خنده‌ناک با استفاده از تمهیدات صوتی غیرکلامی مانند افکت یا هر راهی که موقعیت کلام جدی را طنزآمیز نشان بدهد، کاری‌ست که بسیاری از رادیویی‌ها اصولا به سراغش نمی‌روند.
دشواری دیگر طنز رادیویی، لحظه‌ای بودن رسانه‌ی رادیوست و این استدلال که ممکن است شنونده روایت طولانی یک متن یا فضای طنزآمیز را نشنود و ناگهان در لحظه‌ای مبهم پیچ رادیو را باز کند و دچار سوء تفاهم شود؛ این استدلال بیشتر از همه خط قرمزهای خاص طنز را بر این قبیل برنامه‌ها مسلط می‌کند؛ خط قرمزهایی که برای «احتیاط واجب» و نگرانی از بدفهمی مخاطبان لحظه‌ای، گستره‌ی موضوعات «شوخی‌پذیر» را برای برنامه‌سازان رادیو تنگ‌تر می‌کنند.
نتیجه: باور کنید طنز نوشتن برای رادیو سخت است!

1 دیدگاه دربارهٔ «تنها در صداست که نمی‌مانند!»

  1. فرید وحدت

    راستی چرا باید بیایم و دیدگاهم؟!را در اینجا بگذارم.فقط بخاطر دیدگاه هایی که از من دریغ کردی و نذاشتی ,آن موقع ها که من هم در بهار وب لانه ای داشتم؛تا قیامت هم دیدگاهم را ازتو بی وفا؟دریغ کنم حق دارم.
    شوخی که نیست؛دیدگاه است ؛چیزی مثل روح شفاف گوینده در قالب پس نهاد(چون نویسنده حرفش را زده است پس پیشنهاد بی معنی است).
    مگر یکی از همین اهل اندیشه در طی جمهوری چهرم فرانسه نگفته :کسی می تواند دیدگاه مرا ببیند؛که تاب نگریستن به اندیشه ام را داشته باشد.فکر های مبتذل روزمره را از سرت بیرون کن .مترو سوار شدنت را به عنوان یک عمل فرهنگی دائم به رخ شنونده ات نکش,ما چه گناهی داریم که در شهرستان زندگی می کنیم.
    راستی راستی دلم برات تنگ شده جلال جون.
    قربانت فرید
    یاحق

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.