شب حوصله میسوزد، وقتی که تو میافتی!
- روایت اول
شما میروید از سایت شرکت هواپیمایی مورد علاقه یا اجباریتان، با افتخار بلیت تهیه میکنید و احساس میکنید که دولت الکترونیک آنقدر در زندگی شما اثر گذاشته که به زودی از شدت خوشحالی ممکن است همه چیزتان را بفروشید و پولش را بریزید در حساب بانکیتان تا لذت خرید الکترونیک را تجربه کنید. اما این شادی دیرپا نیست و فردای همان روز وقتی دارید بلیت قطار را اینترنتی میخرید، سایت هشت بار در مرحلهی پرداخت نهایی خطا میدهد و دنیا روی سرتان خراب میشود. با خودتان فکر میکنید لابد این ماجرا مربوط به قطع کابل اینترنت در خلیج فارس است و هیچ ربطی به خدمات باارزش دولت الکترونیک ندارد.
- روایت دوم
از خانواده و آشنایان و دوستان برای سفر به زاهدان حلالیت میطلبید و تلاش میکنید خالهتان را متقاعد کنید که نگرانیشان درباره سقوط هواپیما بیمورد است و اصلا سقوط هواپیماها آنقدر احتمالش کم است که در مثالهای درس روزنامهنگاری جزو خبرهای عجیب و استثنایی طبقهبندیش میکنند. خاله خانم اما شنیده که هواپیماهای ایران با بقیه هواپیماهای دنیا متفاوتند و زیاد سقوط میکنند و نمونهاش همین تازگیها که در قزوین یک عده افتادند و فوت کردند و هنوز هم معلوم نشده که بالاخره در این سقوط خلبان مقصر بود یا هواپیمای روسی یا ولادیمیر پوتین یا خود اوباما یا دوباره خود خلبان. شما سعی میکنی به خاله بفهمانی که معمولا در سقوطها خلبانی که درگذشته و مقصر است.
- روایت سوم
به فرودگاه میروید و دو راننده تاکسی را در همان جلوی ورودی ترمینال پرواز میبینید که دارند به قصد کشتن همدیگر را میزنند و دارند یک مسافر را با چمدانهاش نصف میکنند تا او را مال خود کنند. نفسی عمیق در هوای بهاری میکشید و بازرسی را با افتخار رد میکنید و به تابلوی پروازها زیر چشمی نگاهی میاندازید. با اینکه یک ساعت به پروازتان مانده هنوز خبری از آن نیست. دوری در فرودگاه میزنید و یک آدامس گرانقیمت میخرید و برمیگردید و ذوق میکنید از اینکه اسم پروازتان بالاخره در تابلوی یارانهای آمده. کارت پرواز میگیرید… اما چیزی در چشمهای مسئول تحویل بارها هست که نگرانتان میکند. طاقت نمیآورید و میپرسید آیا پرواز تاخیر دارد یا نه. ترجیح میدهد نشنود. دوباره و بلندتر میپرسید. با خشم به شما میفهماند که در موتور هواپیما نیست که بفهمد پرواز تاخیری کی از بیرجند به زمین خواهد نشست. شما نفسی عمیق میکشید و به دولت الکترونیک فکر میکنید.
- روایت چهارم
سه ساعت از وقت پرواز گذشته است و شما تمام سایتهای مورد علاقهتان را با استفاده از اینترنت بیسیم فرودگاه مرور کردهاید. به خانواده و بزرگان فامیل زنگ زدهاید و توضیح دادهاید که هنوز از مهرآباد تماس میگیرید و اینجا زاهدان نیست و به جان مادرتان شوخی نمیکنید و نگران نباشند و الو الو صدا نمیآید. هنوز خبری از پرواز نیست. بلندگو هر کسی و هر پروازی را عنایت میکند، به جز شما و پرواز زاهدانتان. بالاخره بلندگو از مسافران پرواز تهران ـ زاهدان درخواست میکند هر چه سریعتر برای سوار شدن به خروجی شماره هفت مراجعه نمایند. شما میروید، اما احساس میکنید در خروجی هفتم خبرهایی هست. خانم مسنی یقه مامور کنترل بلیتها را گرفته و حراست پرواز دارد آنها را سوا میکند. سوار هواپیمای توپولوف میشوید و از اینکه بالاخره به پرواز رسیدهاید خوشحالید.
- روایت پنجم
شما مردهاید. توپولوفی که به زاهدان میرفته، در حوالی قم سقوط کرده است.
- روایت ششم
همه، مسئولان این حادثه را محکوم میکنند، ولی هیچکس عذرخواهی نمیکند، چون خلبان فوت کرده. در بررسیهای اولیهای که بدون پیدا شدن جعبه سیاه انجام شده، خطای عامل انسانی را علت اصلی سقوط اعلام میکنند. شما مردهاید. همزمان یک توپولوف در لهستان سقوط میکند و رئیسجمهور این کشور و هیئت همراهش میمیرند. اتحادیه جهانی هواپیمایی اعلام میکند که برای پرهیز از حادثه، هواپیمای «روسی» سوار نشوید؛ شما مردهاید؛ رادیو بعد از آگهی پنیر پیتزا، یک بار دیگر عامل انسانی را علت اصلی حادثه اعلام میکند. شما مردهاید. رادیو آرام اعلام میکند که اتحادیه جهانی هواپیمایی گفته هواپیمای «شرقی» سوار نشوید؛ شوروی قبلا بلوک شرق بود و حالا نیست. شما مردهاید. پسرخاله شما برای تسلیت گفتن به مادرتان، بلیت پرواز اصفهان ـ تهران را از سایت رزرو میکند.
شما لطف دارید؛ ولی لینک وبلاگتان به بیراهه میرود دوست عزیز 🙂
سلام امروز کتاب طنز وغیره…؟تان را خواندم.از انجایی که خودم به حوزه طنز علاقه زیادی داریم،ولی به جبر رشته ام که حسابداری می باشد از این حال و هوا دور ده ام،متن های کتاب اتان خیلی به دلم نشست.بعد کع اومدم نت و وبلاگ شخصی تان را پیدا کردم خیلی ذوق کردم که می توانم مستقیما از شما به خاطر نگارش ان کتاب تشکر کنم. اگر به وبلاگ ام سر نزنید واقعا دلخور میشم.با اومدن اتون خوشحالم کنید،حداقل یک بار بیایدو وبلاگ ما رو هم ببینید. به شدت منتظرتون هستم
میگما ، بیا یه مجموعه کامل از همه برنامه های حرف اضافه جمع کن . یه سایت خوب هم آپلودش کن . لینکشو واسم بفرست . برنامه جالبی بود اما نرسیدم همشو ببینم . حیفه . حالا از ما گفتن . ببیم . منتظرما.. دستت درد نکنه ..
ته ِ خیار
آقا ما هروقت میخوایم سوار هواپیما بشین تا کل مفاتیح رو دو دور نزنیم سوار نمیشیم! مادربزرگم سابق بر این میگفتن ایت الکرسی و اینا واسه مسافرت رفتن خوبه و از مسافر محافظت میکنه! لاصمب اینا هم دیگه جلوی این هواپیماها کم آوردن!
سلام
امروز کتاب طنز وغیره…؟تان را خواندم.از انجایی که خودم به حوزه طنز علاقه زیادی داریم،ولی به جبر رشته ام که حسابداری می باشد از این حال و هوا دور ده ام،متن های کتاب اتان خیلی به دلم نشست.بعد کع اومدم نت و وبلاگ شخصی تان را پیدا کردم خیلی ذوق کردم که می توانم مستقیما از شما به خاطر نگارش ان کتاب تشکر کنم.
اگر به وبلاگ ام سر نزنید واقعا دلخور میشم.با اومدن اتون خوشحالم کنید،حداقل یک بار بیایدو وبلاگ ما رو هم ببینید.
به شدت منتظرتون هستم
سلام و عرض ادب
مطلب جالبی بود
آرزومند موفقیت روز افزون برای شما
التماس دعا
اینها بهانه ی نیومدنت نمیشه جلال جان…(نمایشگاه عکسم)
میگما ، بیا یه مجموعه کامل از همه برنامه های حرف اضافه جمع کن . یه سایت خوب هم آپلودش کن . لینکشو واسم بفرست . برنامه جالبی بود اما نرسیدم همشو ببینم . حیفه . حالا از ما گفتن .
ببیم . منتظرما..
دستت درد نکنه ..
درود
آقا اصلا تقصیر جاذبۀ زمین مملکت ماست که هر چیزی حتا هواپیما ها را هم پایین می کشد!
.
.
.
بدرود!
سلام جناب آقای سمیع
نماز و روزهها قبول باشد انشاالله.
ناکارآمدی توپولفها را به کارآمدی وجود مبارک ِ تپلتان ببخشایید!
التماس دعا