میخواستم به رسم هر سال نوشتهی پایانی سال را بنویسم، که یادم افتاد امیر مهرانی عزیز دعوتم کرده است تا کولهپشتیم برای سال ۱۳۹۵ را ببندم؛ پس چه بهتر که این کولهپشتی همان یادداشت آخری باشد در امسال؛
برای کولهپشتی سال ۹۵ اینها را برمیدارم:
۱. از سال ۹۴ برای من چند دوستی و اعتماد تازه و چند بازنگری مهم در روابط قدیمیم باقی مانده است؛ بازنگری در فاصلههام و اولویتبندی معاشرتها و اعتماد کردنهایم در کار و رفاقت را برای ۹۵ برمیدارم.
۲. در کولهپشتیای که برای سال نو میبندم، حتما عادت همیشگی انداختن کارها به دقیقهی نود را کنار خواهم گذاشت! تقویت برنامهریزی و تمرین بیشتر برای نظم و بازنگری دایمی کارهایم را برمیدارم.
۳. در سالی که دارد تمام میشود، هم ناگزیر و هم با انتخاب، زودتر از تصورم به مسیر تازهی کاریام قدم گذاشتم؛ مسیر جدیتری از مشاوره در راهکار و استراتژی تولید و انتشار محتوا در رسانههای آنلاین… سختی چهار ماه پایانی سال، تجربههای مهمی در بازنگری در روش و جهت کار و برندینگ شخصیم داشت؛ این تجربهی گران را هم در کولهپشتی سال نو خواهم گذاشت. تجربهی مهم بعدی این بود که در کار کردن با نزدیکترین رفقا هم باید به نفع رفاقت و حیثیت کاری شفاف و حرفهای بود؛ وگرنه نه کار پیش خواهد رفت و نه از رفاقت چیز زیادی خواهد ماند.
۴. مهمترین درسی که به سال جدید میبرم، این است که برای هر تغییری باید هزینه داد و «تا چیزی تغییر نکند، چیزی تغییر نمی کند!». من با همهی تلاشهام بهدلایل و بهانههای مختلف کارمند قانعی شده بودم که تحرک و مسیریابی تازه را عملا رها کرده بود؛ حالا اما به سطح انرژی چندسال پیش برگشتهام و کمی راضیام.
۵. میان این همه ماجرا برای کار و تغییر و معاشرت، یک چیز مهم دیگر را هم میبرم؛ دلم را و امیدم را… میدانم که تا وقتی زندهام که آرزوهایی داشته باشم؛ میدانم هنوز چند آرزوی مهم برای من ماندهاند که به خاطرشان کولهپشتی سنگین و مهمم را بردارم و راه بیافتم!
بد نیست شما هم برای خودتان و ما بنویسید از کوله پشتیتان برای سال ۱۳۹۵؛ بهارتان بهار باشد؛ بهارتان پر از آرزو باشد.