روز جهانی وبلاگ یا هانی درو وا کن منم!

دیر شده لابد برای نوشتن از وبلاگستان؛ حس و حال‌ نوشتن هم نبود تا امروز. اما دلم نیامد ننویسم از تجربه‌ی بلاگ‌بازی و این که آن شور نوشتن از ۱۶ مرداد ۱۳۸۱ هنوز در من باقی‌ست؛ شوری که کرم نوشتن به جان ما می‌اندازد و سرریز شدن‌های ما را لابد آن روزها فقط وبلاگ بود که بپذیرد. مثل حالا نبود که لحظه‌هات را بی‌سانسور در گودر و توییتر و فرندفید و فیس‌بوک و زهرمار بنویسی و چشم که وا کنی، ببینی اگر سفارش‌های نوشتن نباشد، چیزی برای وبلاگ‌ت نمی‌ماند.

داشتم به این فکر می‌کردم که دیروز در حالی پرشین‌بلاگی‌ها جشن‌شان را گرفتند که حتی سایت‌شان خرابی دارد؛ نماد همین افول روزهای وبلاگ‌نویسی ما… حالا توییترهایی داریم که کلی وبلاگ را حریف‌اند و نت‌های گوگل‌ریدر روی پست‌های وبلاگی را کم می‌کنند؛ آمار بازدید وبلاگی دست‌کم برای ما گودربازها جای‌ش را به تعداد لایک‌ها و شیر شدن‌هایی داده که در خفا و با حرارت به آن افتخار می‌کنیم. تعارف نداریم، اینترنت این روزها خیلی بیشتر از یک وبلاگ نازمان را می‌خرد و همین باعث پراکندگی ذهن ـ نوشته‌های ما شده.

اما من هنوز معتقدم برای پایدار نوشتن و دنبال کردن خط سیر فکری و روحی هرکسی باید وبلاگ او را دنبال کرد فقط؛ باقی را نباید جدی گرفت؛ یادم افتاد که یکی از اولین وبلاگ‌هایی که می‌خواندم پاگرد بود. سیبستان و ملکوت را همیشه جدی می‌گرفتم و تحلیل متفاوت‌شان را از دست نمی‌دادم؛ خوابگرد را از روزگار پرشین‌بلاگی‌ش دنبال می‌کرده‌ام و از صاحب‌ش دور افتاده‌ام اما مؤثر بوده در وبلاگ‌خوانی‌هام؛ یکی بود به اسم استامینوفن که نمی‌دانم چه بر سرش رفت و هنوز یادم هست معرفی خنده‌داری که از شرح عصبانی وبلاگ حسین نوروزی  و بانو داشتم در مرحوم سایت قبلی‌م.

من امیدوارم این افول وبلاگ‌نویسی فقط در کمیت باشد، نه در کیفیت. وبلاگ‌هایی که خیلی جدی‌اند در سبک و هدف‌شان، کم‌تعدادند؛ اما همین‌قدر هم مؤثر است برای ما خواننده‌هایی که به عادت نسل‌مان همه‌چیز را نصفه تجربه کرده‌ایم؛ از عشق نصفه تا آغوش نصفه تا رسانه‌ی نصفه تا کار نصفه. این نصفه‌زیستن در وبلاگ خواندن و گودر خواندن‌مان هست؛ ایرانی‌بازی می‌کنیم و همان‌طور که در گوشی‌مان متناسب با فازمان از اندی تا شجریان گیر می‌آید، در فیس‌بوک‌مان کنار فراخوان جنبشی کوییز «چقدر عسل هستید؟» هم حل و منتشر می‌کنیم؛ در گودرمان هم همه‌چیز یافت می‌شود. مهم هم نیست؛ مهم این است که نفس می‌کشیم هنوز. به خدا مهم است.

خیلی حرف زدم؟ بیایید به هم بلینکیم اصلا از نو.

7 دیدگاه دربارهٔ «روز جهانی وبلاگ یا هانی درو وا کن منم!»

  1. سلام شما رو دعوت می کنم به بازی بلاگی در مورد اینکه چرا بعد از تقریبا ۹ سال بلاگرهای فارسی هنوز نتونسته اند از اینترتن کسب درآمد کنند
    همینطور می خواستم نظرتون در مورد مطلبی که در همین مورد نوشتم رو بدونم
    http://www.maia.ir/archives/333/why_iranian/

  2. صادق سهروردی

    سلام جلال جان
    چطوری برادر؟
    شنیده بودم هرکی چهره محبوب تلویزیونی بشه دیگه وقت جواب سلام هم پیدا نمی کنه ولی باورم نمی شد گفتم یادت بیارم که منم ایجا به یادتم و توهم مجبورت می کنم هر از گاهی مرا به یاد بیاری
    منتظر پیامت صدات حضورا و هر نشانه ای از جانبت هستم

  3. سلام جناب سمیعی چرا وبلاگ رساله صد فرمانتون باز نمیشه

  4. سلام
    میشه یک بیوگرافی کاری از خودتون بنویسید و اینکه بگید چطور شد که به حیطه طنز وارد شدید؟
    و یک آموزش طنز کوتاه و جامع هم بنویسید

  5. ندیده رسام

    اسلم !!وقتی عسبانی می شوی چقدر خوب می نویسی .پس نتی جه می گیریم که همیشه عسبانی باش اسلم!

  6. من هم امیدوارم این افول وبلاگ‌نویسی فقط در کمیت باشد، نه در کیفیت

    خسته نباشید.
    دیگه طرفای ما نمی آیید؟

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.